آموزش علوم طبیعی، مثلا آشنایی با نظریه فرگشت/تحول/تکامل بدون آشنایی با پدیدههای طبیعی امکانپذیر نیست. با استفاده از تصویر ثابت و متحرک میتوان تا حدودی این نیاز را برطرف کرد ولی هیچ چیز نمیتواند برای آموزش مفهومی مثل همگرایی تکاملی به اندازه لمس جمجمه حیوانی مثل گرگ تاسمانی و مقایسه آن با جمجمه گرگ برای بچهها الهامبخش و آموزنده باشد؛ یا وقتی بچهها به هیجان میآیند و از قدرت آرواره دایناسورهای گوشتخوار میپرسند، هیچ وقت به قدر موقعی که دندانهای سی سانتیمتری تی. رکس را در دست بگیرند، به لمس پاسخ واقعی نزدیک نخواهند شد.
من کی هستم و چه فعاليتی میکنم؟
من عرفان خسروی هستم، معلم و نویسنده.
کارشناسی زیستشناسی جانوری در دانشگاه تهران را تا دکتری جانورشناسی در همان دانشگاه تهران ادامه دادم و آنقدر تحصیل و حواشی آن را دوست داشتم که از بیرون اهل اهمال و تنبلی و تعلل به نظر میرسیدم و فکر کنم یکی از طولانیترین دورههای تحصیل را در تاریخ بشر به نام خودم ثبت کردم. علاقه اصلی من به دیرینهشناسی، کالبدشناسی مقایسهای و زیستشناسی تکاملی کمک کرد در موزه جانورشناسی دانشگاه تهران بعضی کارها را بهتر و بیشتر یاد بگیرم. سال ۱۳۸۱ همراه گروهی بودم که با هم برای اولین بار استخوان و دندان دایناسور در ایران پیدا کردیم؛ بعد رفتم سروقت سنگواره کرگدنی سیصدهزارساله که نزدیک ساوه کشف کردم و این چند سال آخر هم، پروژه رساله دکتری من درباره انواع سنگوارههای خرچنگها در ایران بود. از دل همه این کارهای پژوهشی چندتایی هم مقاله پژوهشی منتشر شد که در صفحه آکادمیای من موجود هستند.
از نون ِ نوشتن…
زمانی (سالهای ۱۳۸۰ تا ۹۸) در مجله دانشمند مینوشتم؛ بعدها در مجله دانستنیها (از ۱۳۸۹ تا ۹۷) نویسنده، دبیر تحریریه و دبیر علمی شدم. در همین سالها برای چند مجله علمی دیگر مثل اطلاعات علمی، کرگدن و دانشنامه و روزنامههایی مثل شرق، بهار و جام جم هم چیزهایی مینوشتم.
چون علاقه به نوشتن داشتم، چند تا کتاب درسی نوشتم (جانورشناسی مقایسهای برای المپیادیها، فسیلشناسی مهرهداران برای دانشگاهیها…) و چند تا کتاب غیردرسی برای علاقهمندان (فرهنگنامه دایناسورها برای بزرگسالان، عصر طلایی دایناسورها برای بچهها، دایناسورهای شگفتانگیز برای هر کسی که دایناسور دوست دارد…) و چند تا کتاب علمی دیگر را هم ترجمه کردم (مینوی طبیعت، زیستشناسی در چند دقیقه،…) یا سرپرست ترجمه و ویراستار علمی آنها بودم (دایرةالمعارف مصور آفرینش، دایرةالمعارف دایناسورها،…).
…تا میم ِ معلمی
مدتی (از ۱۳۸۳ تا ۹۸) معلم زیستشناسی در مدرسههایی مثل علامه حلی، فرزانگان و علامه طباطبایی بودم و به خصوص به بچههای داوطلب المپیاد زیستشناسی درس میدادم؛ تا اینکه فشار از سمت مدرسهها برای «کنکوری شدن» محتوای درسها آنقدر زیاد شد که ترجیح دادم کار در مدرسههای رسمی را کنار بگذارم. این روزها هنوز هم معلمی میکنم، ولی فقط در مدرسههای آزاد و رها از قید و بندهای متعارف. چون از قبل در مؤسسههایی مثل انجمن طرح سرزمین، آسمان شب، نشنال جیوگرافیک، همشهری و ابرسین، موضوعاتی از قبیل فرگشت/تکامل/تحول،جانورشناسی و فسیلشناسی را به علاقهمندان درس میدادم، همین کار را همچنان ادامه دادم و البته خودم هم مدرسهای را برای آموزش علوم طبیعی ساختم: مدرسه پالئوگرام.
نیازهای ویژه در آموزش علوم طبیعی
آموزش علوم طبیعی، مثلا آشنایی با نظریه فرگشت/تحول/تکامل بدون آشنایی با پدیدههای طبیعی امکانپذیر نیست. با استفاده از تصویر ثابت و متحرک میتوان تا حدودی این نیاز را برطرف کرد ولی هیچ چیز نمیتواند برای آموزش مفهومی مثل همگرایی تکاملی به اندازه لمس جمجمه حیوانی مثل گرگ تاسمانی و مقایسه آن با جمجمه گرگ برای بچهها الهامبخش و آموزنده باشد؛ یا وقتی بچهها به هیجان میآیند و از قدرت آرواره دایناسورهای گوشتخوار میپرسند، هیچ وقت به قدر موقعی که دندانهای سی سانتیمتری تی. رکس را در دست بگیرند، به لمس پاسخ واقعی نزدیک نخواهند شد.
اصلا چرا دایناسور؟
پژوهشهای روانشناسان نشان میدهد که بچهها به واسطه علاقه به دایناسورها به همه موضوعات علمی علاقهمند میشوند؛ کنجکاوی خود را در مسیر صحیح پیش میبرند و با کمک مشاهده و لمس شگفتیهای حقیقی جهان زنده یاد میگیرند دنیا را با لمس واقعیتهایش بشناسند، منطق عینی را به تخیل ترجیح دهند و مثل یک دانشمند برای حل مسئلههای کوچک و بزرگ، برنامهریزی کنند، شواهد جمعآوری کنند و با استنتاج و تفکر منطقی به پاسخ سوال نزدیک شود.
هدف ما در مدرسه پالئوگرام لمس بیواسطه دنیای علم و آشنایی با شیوه کار پژوهشگران در کشف پاسخ معماهای جهان است.
چرا من در حامی باش هستم؟
این روزها آموزش صحیح علوم و خرافهزدایی از درک مردم نسبت به طبیعت و هشدار نسبت به خطر سادهانگاری علمی به خصوص درباره محیط زیست به دغدغه قشر بزرگی از مردم آگاه و دلسوخته ایران تبدیل شده است. اگر شما هم دغدغههایی از این جنس دارید، نگرانی ما مشترک است و امیدوارم بتوانم در این مسیر از همراهی شما بهرهمند شوم.