من یک مطربِ قلم بر دستم که عاشقانههایم رنگ رویا خورده و قبل از شنیده شدن دوست دارم یک بازی راه بیاندازم تا باهم در این خواب غرق شویم رفیق...
قول کِیف کردنش با من، همبازی شدنمان با دست و رویاها و گوشهایت با تو...!
تودر من درختی شدی پر برگ و ریشه، گاهی میوهی دلتنگی میدهی، گاهی شاخهی جنون.