متن دقیقاً از روی نسخههای خطی نوشته شده و با رسمالخطی امروز پیش روی خوانندگان قرار میگیرد. واژهنامهی مختصری هم در انتهای کتاب هست که معنای کلمههای دشوار را توضیح میدهد و البته کشفالابیاتی برای سر درآوردن از اینکه بیتهای استفاده شده در متنها متعلق به چه شاعرانی هستند.
من کی هستم و چه فعاليتی می کنم؟
کار من نوشتن است. دقیقتر بگویم؛ خواندن و نوشتن. در این سالها فقط دربارهی سینما و ادبیات نوشتهام. دقیقتر بگویم؛ دربارهی فیلمها و کتابهایی که دوست داشتهام. چندتا فیلم کوتاه ساختهام که در یازده جشنوارهی فیلم پخش شدهاند و چندتا کتاب هم منتشر کردهام:
۱. «مرد سوم»، رمانی نوشتهی گراهام گرین. این رمانِ کوتاه پیش از آنکه شکل رمان پیدا کند فیلمنامهای بود که دستمایهی ساخت بهترین فیلمِ کارول رید شد؛ فیلمی که جایزهی بزرگ جشنوارهی کن را هم گرفت.
۲. «فیلم کوتاهی دربارهی دیگران» که مکالمهی مفصلیست با ژانکلود کرییر فیلمنامهنویس سرشناس و همکار لوئیس بونوئل و نویسندهی فیلمنامهی «سبکی تحملناپذیر هستی»، «جذابیت پنهان بورژوازی»، «میل مبهم هوس»، «خاطرات یک مستخدمه»، «اشباح گویا» و… و البته مکالمهای با عباس کیارستمی دربارهی ژانکلود کرییر که باهم رفاقت داشتند و کرییر هم به خواهش او در «کپی برابر اصل» بازی کرد. خودم این کتاب را خیلی دوست دارم. کرییر هم ظاهراً از انتشار این کتاب به فارسی خوشحال بود.
۳. «وصف طعام» که دیوان شیخ بُسحاق اطعمهی شیرازیست؛ شاعر قرن نهم که شعرهایش همه دربارهی غذا و در ستایش غذا هستند. صد و سی و چند سال پیش میرزا حبیب اصفهانی که او را عمدتاً با ترجمهی درخشانِ «حاجی بابای اصفهانی» به یاد میآوریم این دیوان را تصحیح کرد و فرهنگنامهای هم نوشت که فرهنگ غذاهای این کتاب است؛ غذاهایی که این روزها خیلیهایشان را از یاد بردهایم. این کتاب ویراست تازهای از آن تصحیح کمنظیر است.
۴. «مثل عکسی سیاهوسفید» که ترجمهی ۱۰۰ نامهی فرانسوآ تروفو، فیلمساز و منتقد سرشناس فرانسویست. تروفو شیفتهی نامه نوشتن بود و در نامههایش از فیلمهایی که دیده بود و کتابهایی که خوانده بود حرف میزد؛ از هیچکاک و کوکتو تا بالزاک و پروست و داستایفسکی.
۵. «هفتاد و پنج سالِ اول» که زندگینگارهی بهمن فرمانآراست. این کتاب نتیجهی ساعتها گفتوگو با آقای فرمانآراست، اما به شکل گفتوگو تنظیم نشده. این روایتی دستاول است به شیوهی اولشخص مفرد و با تأیید آقای فرمانآرا منتشر شده.
۶. «سایبانِ سرخِ بولونیا» که جستاری از جان برجر است دربارهی خودش، عمویش، گذشتهاش و شهر بولونیا. این کتاب کوچک را با دوستم حسین عیدیزاده ترجمه کردهام.
کتابهای دیگری هم در راهند که بعداً دربارهشان مینویسم.
چرا من در حامی باش هستم؟
مدتهاست که به چاپ «معایب الرجالِ» بیبیخانم استرآبادی فکر میکنم؛ به چاپِ بیکموکاستِ کتاب خواندنی و دورانساز و جریانسازِ او که در ۱۳۱۲ قمری منتشر شد و جوابیهی خواندنیِ مفصل و تندوتیزیست به کتابی که نامش «تأدیب النسوان» بود. کتابِ بیبیخانم استرآبادی را یکی از اولین رسالههای فارسی میدانند که حقوق زنان را یادآوری و از آن دفاع میکند. بیبیخانم همسرِ موسیخان وزیری بود و از مشهورترین فرزندانش میشود کلنل علینقی وزیری (که مدرسهی عالی موسیقی را بنا کرد و نُت نویسی را در موسیقی ایرانی ترویج داد) و خدیجهافضل وزیری را (که در نشریات «شکوفه»، «عالم نسوان»، «شفق سرخ» و «ایران نو» نوشتههای زیادی در دفاع از حقوق زنان ایران دارد) نام برد.
نسخهی خطی این کتاب به خط بیبیخانم به شمارهی۸۹۸۴ در کتابخانهی مجلس است (دستکم این چیزیست که سالها پیش کتابداران مجلس شورای ملی نوشتهاند) و من میخواهم کتاب را درست همانطور که بیبیخانم استرآبادی نوشته منتشر کنم. این کتاب تا جایی که میدانم حدود بیستسال پیش دوبار در ایالات متحد امریکا به فارسی منتشر شده، اما در ایران نسخهای کاغذی از این کتابها پیدا نمیشود؛ یعنی در دسترس کتابخوانها نیست؛ مثل خیلی کتابها که روزگاری بیرونِ ایران منتشر شدهاند و فقط در بعضی کتابخانهها میشود آنها را ورق زد.
اولش فکر کرده بودم که کتاب فقط «معایب الرجال» باشد، اما به توصیهی دوستان کتاب مختصری را هم که دلیل اصلی نوشته شدن رسالهی بیبیخانم بوده، اضافه کردم؛ یعنی «تأدیب النسوان» که نویسندهاش ظاهراً هنوز ناشناس است، اما تاریخدانان یکی از شاهزادگان قاجار را نویسندهاش میدانند که هیچوقت جرئت نکرد اسمش را در مقام نویسندهی آن رساله اعلام کند. دستنویس این کتاب هم به شمارهی ۷۸۱۹۶ یا ۶۷۰۲ (در صفحهی اول هر دو را نوشتهاند) در کتابخانهی مجلس موجود است.
هر دو کتاب براساس نسخههای موجود در کتابخانهی مجلس رونویسی و تصحیح شدهاند.
مقدمهی کتاب هم جستاری نسبتاً طولانیست در باب بیبیخانم و احوال شخصیاش، کتابش، دلایل اهمیت کتابش، اینکه چرا در این زمانه چنین کتابی را خواند و البته رسالههای منثور و منظومی که در دوران قاجار دربارهی زنان نوشته شده.
کتاب بینهایت خواندنیست و شاید عجیب به نظر برسد اما بسیاری از نکتههایی که بیبیخانم در رسالهی انتقادیاش مطرح کرده با گذشت اینهمه سال هنوز حل نشده؛ انگار به قول علی حاتمی زمان در این مملکت هیچوقت نمیگذرد و ما همیشه گذشته را زندگی میکنیم…
دلم میخواهد بهدلایلی این کتاب را خودم منتشر کنم… مهمترینش اینکه همهی حقوق مادی کتاب دستآخر به یکی از مؤسسههایی تعلق خواهد گرفت که به زنان سرپرست خانواده پناه میدهند و از آنها حمایت میکنند. درعینحال خواهش میکنم مؤسسههایی را که فکر میکنید موقعیت بهتر و کاملتری را برای حمایت از زنان بیسرپرست فراهم میکنند به من معرفی کنید. خودم به یکی دو جا فکر کردهام. اما نظر شما هم مهم است برایم.
این است که فکر کردم بهتر است در «حامی باش» از کتابخوانهایی که علاقهمندند نسخهی پاکیزهای از این کتاب مهم و تاریخساز را بخوانند خواهش کنم «معایب الرجال» را پیشخرید کنند که با خیال آسوده کار آمادهسازی کتاب را زودتر تمام کنم و نسخهی تروتمیزش را به دستشان برسانم. این را هم بگویم که تیراژ کتاب طبیعتاً محدود است و احتمالاً شمارهگذاری میشود.
قیمت کتاب اگر روی کاغذ سبُک و کاملاً سازگار با محیط زیست منتشر شود، ۲۰۰ هزار تومان است، اما اگر دوست دارید (و امیدوارم واقعاً دوست داشته باشید) دستآخر کمک بیشتری زنان سرپرست خانواده بکنید، میتوانید مبلغ بیشتری را هم پرداخت کنید و حتماً با این کار آدمهای بیشتری را خوشحال میکنید که قطعاً کار مهمیست؛ مهمتر از هر کتاب و هر کلمهای.
گمان میکنم فعلاً همین کلمهها کافیاند. ببخشید سرتان را درد آوردم.
امیدوارم حامی این کتاب باشید و رسالهی بیبیخانم را بخوانید.