از اولین روزهایی که خود را شناختم، موسیقی برایم آغاز شد و در شانزده سالگی ماهیتی جدی گرفت. کلاسیک، اولین نقطهای که همچون درگاهی پذیرای کشف و شهود و پرسههای گاه و بیگاه من در این جهان بیانتها بود، دنیای شنیداری مرا دگرگون ساخت و من را با واژهی "بینهایت" آشِنا کرد.
با وجود چندین سال نوازندگی کلاسیک و یادگیری مباحثی همچون هارمونی و آنالیز آثار کلاسیک، برایم مشهود بود که به این بینهایت تعلقی ندارم. گویی که باید بینهایتِ خود را جستجو میکردم، بینهایتی شخصی که فارغ است از آنچه که "سبک" پیش رویش میگذارد.
پس در مسیری که باید راه افتادم و در این جستجوها آثاری خلق کردم که بخش کوچکی از آنها را تا به امروز با شما به اشتراک گذاشتهام.
حال، حامی باش فضای جالبیست که در روزگاری که هنرمندان مستقل هیچ راه کسب درآمدی ندارند، این امکان را فراهم میآورد تا مخاطب، نه از هنرمند بلکه از آثاری که همچون یک محصول دریافت میکند حمایت کند تا همین انگیزهای باشد برای سرعت بخشیدن به ادامهی فعالیتها و بالا رفتن کیفیت آثار هنرمند. شاید با این حمایتها جوی باریک جریانهای هنریِ مستقل همچنان جاری بماند.