من نویدم، نوید نماینده…
۱۴ سال تمام مینوشتم؛ داستان، مقاله، گزارش…
تا اینکه یک شب نشستم و توی توییتر ماجرای خالهم رو نوشتم و یه سری آدم باحال و با عشق پیدا شدن که دنبالم کردن، اون خاطرهگوییها مسیرمو به سمت داستاننویسی هموارتر کرد.
من مدتها دنبال راه و مسیر نویسندگی و داستاننویسی بودم اما مسیرم رو پیدا نمیکردم. لحظه تحویل سال ۱۴۰۲ آرزو کردم مسیرم رو پیدا کنم و حالا فکر میکنم این اتفاق افتاده.
از اینکه من و دنبال میکنید ممنونتون.